چارسوق لارستان | موهبت پیرغیبی: با خودت صبوری بیاور! صبر، در برابر خورشید... صبر، در برابر آفتاب تاب برانداز! صبوری را از نخل هایش وام بگیر!
شهر من، " لار"...، شهری که جزء استان فارسش می خوانند، شهری که به تاریخ عمیق اش می شناسندش؛ به داشتن حکام مستقل... به ضرب سکه ی لاری... به گمبرون و ایراهستان... به وسعت مساحتش روی نقشه ی استان فارس!
اینجا، تابستان در همان سه ماهی که در کتاب ها می خوانیم، خلاصه نمی شود! اینجا نیمی از بهار و نیمی از پاییز هم، تابستان است! پس اگر تحمل گرما را داشتی و در این فصل طولانیِ جنوب، گذارت به این نواحی افتاد، مراقب باش "تاب ستان"، تابت را نستاند! راهکارهایی هم دارد و آن هم این است که از فضای ماشین زیاد دور نشوی و از لباس ها و پاپوش هایت بکاهی! عینک آفتابی را هرگز فراموش نکن و همچنین ضد آفتاب را... نوشیدنی های خنک به همراه داشته باش و خلاصه اینکه سعی کن بر اعصابت مسلط باشی!
به شهر من اگر آمدی، گویش مردمان تو را متعجب خواهد کرد! گویشی که بازمانده از زبان پهلوی است و چندین لهجه را شامل می شود و در هرمزگان هم ساده شده اش را می شنوی... گویشی که البته دیر صباحیست در حال رنگ باختن است و دیگر کمتر نوجوان و حتی جوانی است که آن را بداند... گویشی که شاید چند نسل آینده، دیگر اثری از آن نیابد... اینجا، در قامت زنان و مردان، لباس محلی خاصی نخواهی دید. تنها در میان زنان روستاهای اطراف، پوشش "عبا" رایج است که از ارتباطشان با کشورهای عربی خبر می دهد.
اگر به شهر من آمدی، در کنار شهرِ جدید، شهرِ قدیمش را هم ببین... این دو تفاوت های زیادی با هم دارند... شهر قدیم لار، بوی تاریخ می دهد... تاریخی چند صدساله... اما معماران شهر جدیدش "انگلیسی ها" بوده اند! لزوم ایجاد شهری نو، بعد از تخریب لار در زلزله ی سهمگین سال 1339، مسئولین و خیرین را بر آن می دارد تا طبق نقشه یک شرکت اروپایی، یکی از معدود شهرها و یا شاید تنها شهر "بدون کوچه" ایران را بسازند. آری در شهرجدید لار، هیچ کوچه ای نخواهی یافت و تنها خیابان است که سرتاسر آن را پوشانده است... از همین روست که احتمالاً ظاهر شهرجدید را آراسته تر می بینی از دیگر شهرستان های کشور.
به شهر من که آمدی ای هموطن! بازار قیصریه را از دست مده! قدمتش به صفویه باز می گردد و الگوی معماری بازار قیصریه اصفهان است... اما اگر خریدی امروزی را خواستاری، در بازار بزرگ "امام خمینی (ره)" همه چیز را خواهی یافت، شاید با قیمتی مناسب تر از بازارهای مدرن دیگر شهرها... از برج ننه نادرشاه و باغ نشاط و قلعه اژدهاپیکر و غار بنوو و قدمگاه و امامزاده و آب انبارهای شهر، چیزی نمی گویم چرا که به وفور از آنها سخن گفته شده است...
لذت چشیدن طعم کباب لاری را اگر تا به حال تجربه نکرده ای، از فرصت استفاده کن! ترکیب گوشت های قطعه شده با ماست چکیده و پیازی که آنها را در خود جای داده است، طعم متفاوتی است که آن را در کنجه ی لاری خواهی یافت!
حلوای مسقطی اش هم که زبانزد است با همه ی طعم های پُرملاتش!... چُوَلوی زنجبیلی را از دست مده! و اگر طعم های شور به مذاقت خوش می آید، بُتُنور و تفتان و نان های محلی این خطه را تست کن... شوری همه ی اینها بخاطر آغشته شدن به چند قطره از "مهویه" است! از مهویه هم همینقدر گفتنش بس که از خردل است و ماهی که ترکیبش مایعی می شود قهوه ای رنگ و شور!
حیف است به لار بیایی و نخل را در آغوش نگیری! از انواع خرماهایش نپرسی و امتحانشان نکنی. بخصوص اگر در فصلش بیایی و رطب های تازه ی هر کدام را از درخت بچینی... تیر و مرداد و شهریور زمان ثمردهی نخل هایی ست که به وفور در جای جای شهر من یافت می شوند. نخل هایی که اهالی، "فَسیل" می خوانندش. مردمان اینجا خوب درسشان را از نخل ها آموخته اند... آنقدر هم عِرق دارند که از تک تک اجزایش به نحو أحسن استفاده کنند... از "بُکُم / نیام" اش گرفته تا برگ های خنجری اش... روند تبدیل خارک های سبز به خرماهای قهوه ای، شگفت انگیز است...
به لار اگر آمدی، ترمینال هایش هم، مانند خیلی از شهرستان های دیگر، ساده است و نه چندان بزرگ! اما در عوض فرودگاه بین المللی مجهزی دارد که راحت ترین راه برای پرواز به کشورهای حاشیه خلیج فارس است. تنها سینمای شهر من، در زمان های خاصی، آن هم برای نمایش تئاترهای محلی، باز می شود! به دنبال طبیعت آنچنانی هم نگرد، اغلب، باید مسافتی را به سمت بیرون شهر بپیمایی تا به طبیعتی درخور برسی!
مسافتی اگر تا شهر من پیمودی، شهرهای اطرافش را نیز از دیده بگذران. لامرد و جهرم و گراش و بنادر و جزایر تأمل برانگیز را فراموش مکن!
شهر من، به مثل خیلی از دیگر شهرها که جبر نازیبای زمانه طلسمشان کرده، شاید دیگر رنگ و بوی خاکی اش را از دست داده است... شاید مردمانش خصلت های جنوبی را از یاد برده اند... اما با وجود حسرت همه ی آن بودهای شیرین، با وجود همه ی این هست های تلخ، اینجا هنوز هم انسان هایی هستند که از دماغ فیل نیفتاده اند! هنوز هستند کسانی که با تمام وجود "جنوبی" اند! هنوز هم گاهی لار، "شهری به رنگ خاک" است...
دیدگاه خود را بنویسید