نوید بازیار | ویراستار و منتقد ادبی: کتاب «و چندین کبوتر سپیدی» مجموعه سروده های صادق رحمانی است. سروده های کوتاهی که حرف های خوبی برای گفتن دارند و خوب می توانند آن حرف ها را در زبان شعر بیاورند:

بلوط

به دامنه ی کوه

چه عاشقانه پا به زمین سفت می کنی

درخت بلوط!

ای به تنهایی هم بهشت و هم دوزخ

چه سعادتمندی تو

که نمی دانی از شاخه هایت

هم سُرنا می سازند هم برنو. (صفحه 10)

رحمانی، شعر را همچون سایه ای آرام می بیند و مانند سایه با زبان رفتار می کند و اینگونه است که به چنین شعر انتزاعی ـ تصویری می رسد:

روزها

به آرامی سایه ای

دراز کشیده ام کنار روزهایم

که نوبرانه می رسند

مثل اناری با تَرَکی در کنارش (صفحه 15)

شعر «زوال» را من به شکل دیگری قرائت می کنم. شاعر آن را برای مادربزرگ خود سروده، اما کسی به آن توجه نکرده است و به او دست مریزادی نگفته است. من آن را شعری برای شعر می بینم. شعری برای زوال شعر و به محاق رفتن آن:

زوال

شعری برای مادربزرگ

در کوچه ها خواندم

بر دیوارها چسباندم

هیچ کس دست مریزادی نگفت

دانستم که از قبیله ی او

کسی نمانده است.


نامم را از زیر شعر پاک می کنم

تا به قواره ی هر مادربزرگی درآید. (صفحه 16)

رحمانی در شعر «خوشا» با فراخواندن چند پرده گوناگون از طبیعت، و قرائت صمیمی و شاعرانه آنها، فضای بسیار خوبی ترسیم می کند. شعری در بَحر مُجتَّث1:

خوشا به برگ درختان خشک در ته گلدان

خوشا به ریگ بیابان

خوشا به حال دو تا تکه سنگِ سر سپرده به هم

خوشا به حال نسیمی که می وزد بر خاک

خوشا به رود زلالی که می رود در شن

خوشا به حال کدویی که خالی از عشق است. (صفحه 21)

صادق رحمانی در این کتاب نیز سَری به صنعت تلمیح2 می زند و قصه یوسف را به شعر خویش می آورد، اما نه مستقیم بلکه با نشانه هایی که برای دریافتنشان باید زندگی آن پیامبر را شنیده باشی تا این شعر را به خوبی درک کنی:

انتظار

درها چارگاه باز...

بازبود

و قرقاولی در بوته زارهای تمشک

جامه ام را دکمه دکمه آواز دادم

پر بود از بوی پیراهنی که

چشم هیچ منتظری را روشن نمی کند.

خواهش هایت را آرام تر بگو

دست های من پرچین اشتیاق است

اما همیشه تازیانه ای هست

که شیارهای ملامت را به تنم می دوزد.

ای مبّرا

رنج های من همیشه از این بوده است

که چاقو با انگشت ملازم تر است تا نارنج. (صفحه 30)

کتاب «و چندین کبوتر سپیدی» در سال 1403 توسط نشر همسایه به چاپ رسیده است. کتابی که فضا و تصاویری تازه را در شعر منطقه ارائه می کند.


1. بَحر مُجتَّث: (در لغت به معنای از ریشه کندن چیزی) اصطلاحی در عروض. از بحرهای عروضی که از تکرارِ «مستفعلن فاعلاتن» و زحاف های آن ها پدید آید. از نمونه رایج ترین وزن های این بحر این بیت سعدی است: هزار جهد بکردم که سرّ عشق بپوشم/ نبود بر سر آتش مُیَسَّرم که نجوشم.

2. صنعت تلمیح: در لغت به معنی با گوشه چشم نگریستن است، از جملهٔ صنایع معنوی بدیع است که در آن نویسنده یا گوینده در ضمن نوشتار یا گفتار خودش به آیه، حدیث، داستان، یا مثال قرآنی یا [معروفی] اشاره داشته باشد.